آیناز پرنسس مامانآیناز پرنسس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

پرنسس مامان

مرور لحظه ها

  دخترم تمام هستیم ،عمر شیرین مامان کاش میتونستی درک کنی تا امروز چه دقایق لذت بخش و شیرنی رو با هم گذروندیم ... کاش میتونستی درک کنی چقدر با همدیگه خندیدیم... کاش میتونستی درک کنی چقدر با شنیدن صدای خنده ات جون میگرفتیم...کاش میتونستی درک کنی با بودنت ثانیه ثانیه زندگیمونو پررنگ تر کردی ، رنگی پر از عشق ...     نفسم امروز یاد دوران نی نی بودنت افتادم و تو کامپیوتر عکساتو تماشا میکردم رفتم توی حس و حال اون دوران که چقدر تازگی داشت . با تمام سختی هاش عاشقش بودم ... الان که دارم فکرشو میکنم چقدر شیرین بودن اون ساعتها ،دقایقو ثانیه ها ... عاشقانه دوستت داریم دختر گلم چندتا از عکسهارو گذاشتم بر...
23 مرداد 1392

شیطنتهـــــــــــــــــــــای اینـــــــــــــــــــــــــــاز

  دختر نانازم روز به روز داری بزرگتر میشی و این بالندگیرو نه فقط در ظاهر بلکه در حرکات و کارهایی که انجام میدی میشه احساس کرد و دید . از اینکه داری تند تند رشد میکنی خیلی خوشحالم ولی از اینکه این ایام شیرین گذران هستن و دیگه تکرار نمیشن افسوس میخورم... این روزهای با تو بودن پر از عشقه و من خیلی دوستشون دارم .وقتی بازی میکنی ، شیطنت میکنی دورادور نگاهت میکنم و پر از غرور میشم که تو دلیل مادر شدن منی .  یکی یه دونه  مامان میخوام از شیطنت هات برات بگم تا بعدها که خاطراتتو مرور میکنی بدونی چقدر شیطون بلا بودی !  اتیش پاره مامان  ! اینقدر فوضول شدی که من بایستی یکسره دنبال تو از این اطاق به اون اطاق باش...
16 مرداد 1392

عشق من وتو

  اخه چرا من اینقدر دوست دارم؟جیگرم... نفسم ... عمرم ... همه کسم !!! وقتی خوابی دورت میچرخم و چپ و راست بوست میکنم ، سر تا پاتو غرق بوسه میکنمت ،  دلم برات تنگ میشه و میخوام بیدارت کنم ولی دلم نمیاد . همیشه  همه گفته بودن که دختر همدم و هم راز مادرشه و اینو وقتی فهمیدم که تو رو دارم نازنینم ، وقتایی که دلم میگیره ، وقتایی که خیلی خوشحالم ،وقتایی که تنهام  فقط تو هستی و چشمای قشنگت ،  کنارمی و  با چشمای قشنگ و مهربونت نگاهم میکنی و من خدایم رو شکر میکنم... جان مادر هیچوقت این نگاهت از من دریغ نکن تنها هستی من   این روزها هوای اهواز شدید گرمه...بخاطر گرمای هوا نمیتونم ببرمت بیرون از ا...
9 مرداد 1392

کمک کردن آیناز

  دختر نازم از بودن تو در کنارمون 13 ماه میگذره .13 ماه که حس قشنگ مادر بودنو حس میکنم و این زیباترین و قشنگ ترین هدیه خداست. خیییییییییییییییلی دوست دارم هدیه ملوس و ناز مامان... الان که 13 ماه از بودنت در کنارمون میگذره کم کم  داری یاد میگیری که کمک کنی.اگه یه تیکه آشغال روی زمین ببینی اونو سمت من میگیری و صدا میزنی که ازت بگیرم. بهت میگم مامان موبایلم کو با چشمای قشنگت دور خونه رو با کنجکاوی میگردی وقتی دیدیش میری سمتش میاری ودستتو سمت من دراز میکنی. وقتی دارم گرد گیری میکنم دستمال منو میخوای بهت یه دستمال میدم ، هر کاری من میکنم تو هم انجام میدی. تو آشپزخونه موقع غذا پختن هر کاری میکنم گریه سر میدی که تو هم میخ...
1 مرداد 1392
1